گردان حماسه ساز امام باقر(ع) تقدیم به برادران ارانیم

ساخت وبلاگ

امکانات وب

ذکر کاشف الکرب-->-->-->-->-->-->
-->-->-->

-->-->-->-->-->-->-->-->-->آیه قرآن-->-->-->-->-->-->جنگ دفاع مقدس-->-->-->-->-->-->-->-->-->ذکر روزهای هفته
سايت مراجع تقليد

 آيت الله سيد علي خامنه اي (مد ظله العالي)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله جواد تبريزي (رحمة الله علیه)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله محمد تقی بهجت (رحمة الله علیه‌)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله نوري همداني (مد ظله العالي‌)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله سید صادق شیرازی (مد ظله العالي)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله لطف الله صافي (مد ظله العالي‌)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله ناصر مکارم شيرازي (مد ظله العالي‌)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله فاضل لنکرانی (رحمة الله علیه)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله سيد علي سيستاني (مد ظله العالي)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله وحيد خراساني (مد ظله العالي ‌)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله جوادي آملي (مد ظله العالي ‌)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله جعفر سبحاني (مد ظله العالي)

جهت دريافت كد لوگوي مراجع كليك كنيد
-->-->-->
-->-->-->
ابزار های نایت اسکینسایت جامع یادواره های شهدای کاشان

نگارش -->-->-->-->-->-->

-->-->-->
ابزار وبلاگ

 

گردان امام باقر (ع ) از استوانه های لشکر امام حسین بودو .....

شهیدان میروند نوبت به نوبت

خوش آن روزی که نوبت بر من آید...

به شهدا بگویید وعده دیدار نزدیک است اما دستهایمان خالی است شفاعتمان کنید...

    در کنار یاران خوش باد بهترین ارزوهایم برای شما...

 

ای مرغ سحر عشق زپروانه بیاموز

کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

این بی خبران در طلبش مدعیانند

ان را که خبر شد خبری باز نیامد

آران و بیدگل در جغرافیایی ایران اسلامی شهری بود غریب و کوچک بر کناره کویر شهری بود کوچیک با ادمایی با صفا و امامزاده محمد بن هلال که پاتوق همه برو بچه های اران بود.و زندگی در اران و بیدگل بر مدار دار قالی می چرخید و تک و توک شترهای که راهی صحرا می شد و کشاورزی سخت در کویری کم اب...

گردان امام باقر (ع ) از استوانه های لشکر امام حسین بود در کنار گردانهای صاحب نامی چون امام علی(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) و امام حسن(ع) و یونس و... و نمی دانم چگونه قرار بر ان قرار گرفت که گردان بچه های کاشی باشد یعنی در واقع گردان بچه های دلاور آران و بیدگل شداز سال 62...

در واقع شاید اران کشش یه گردان را نداشت و اینگونه شد که گردان امام باقر شد خانه دوم همه برو بچ ارانی و بیدگلی . گردان باید در خور نام مردان با صفای ارانی و بیدگلی می شد و می ماند .اون زمانی که من شناختمش برادر پاسدار احسن زاده فرمانده گردان بود که بچه ها خیلی خودمانی صداش میزدن حاجی اکبر و برادر طلبه جت الاسلام قاسمپور معاونش که بچه ها صداش میزدن شیخ جواد یا حاج جواد...

بار اولی که به گردان رفتم به خاطر اشناییم با اصغر مشرقیان و عباس کریمی و عباس عصاری و... رفتیم چادر فرماندهی . حاج اکبر نبودماموریت بود برای شناسایی در ستاد فرماندهی و شیخ جواد بود و بچه های ارکان و متعجب شدم از حضور بیست و سی نفره بچه های اران و فهمیدم که چادر فرماندهی گردان تنها اتاق رزم نبود که مکان اخوت بود و برادری و چه راحت بودند با هم و سر بسر هم میزاشتند و من مبهوت ان همه برادری و دوستی....

در عین حال حس احترامی بود به اشیخ جواد که گویی بزرگ بچه ها بود و گردان از بچه محل های ارانی و بیدگلی تشکیل شده بود و غریبه نبودند با هم اگر چه همه ما در لشکر امام حسین غریب بودیم...

گردان امام باقر در کنار گردانهایی دیگر لشکر هیچوقت کم نیاورد . عدد سلحشورانش همیشه کامل بود .بعدها اینو فهمیدم که مردم اران و بیدگل از جان مایه گذاشتند .تمام کسانی که می توانستند در جبهه حضور داشتند .یعنی همیشه بخشی از اعضای خانواده در جبهه بودند و جبهه یعنی گردان امام باقر (ع)...

امامزاده محمد بن هلال شد هم  محل اعزام هم میعادگاه بچه هایی که از جبهه بر می گشتند.دعای کمیل و ندبه اش با صفای خاصی برگزار میشد و بچه ها غروبای پنجشنبه اینجا همد یگر را می یافتند .

امامزاده محمد بن هلال شد جای اونایی که دیگه نتونستند بمانند که دنیا براشون کوچیک شده بود و در اغوش خاک ارام گرفتند و اران کوچک و بی پناه و فقیر  شده بود مدفن شهدا , 700 شهید امار بالایی بودبرای شهر کوچک آران . و کسی ندید غم درون چشمان پدران و مادرانی را که نون اور خانواده را فرستادند تا گردان امام باقر تا جنگ  تا امام تنها نماند.که مادری ماند پیر و پدری غصه دار و دار قالی که تنها ممر معاش بود و جوانی که در دل خاک ارمیده بود ...و کسی نفهمید که این مردم تمام دارایی شان و تمام زندگیشان را برای امام برای گردانی که دوست داشتند گذاشتند...

گردان امام باقر را همه لشکر بخاطر صفای بچه های اران برای سلحشوریشان دوست داشتند. از شهید خرازی گرفته تا ابوشهاب و...

و در هر عملیاتی گردان امام باقر داوطلب بود و از تمام اران و از تمام بیدگل مایه می گذاشت و تفاوت گردان امام باقر با بقیه این بود که گردان اما باقر هرچی داشت را به میدان می اورد همه جوانان رشید و صادق اران و بیدگل را...

اگر بخواهم حماسه بچه های گردان را بخوانم باید به اوایل جنگ بروم از بیت المقدس بگویم و... اما کربلای 4 همیشه برایم یگانه ماند...

کربلای 4 گردان در اوج بود .بچه ها انقدر دویده بودند انقدر اموزش دیده بودند که شده بودند مثل پولاد ابدیده .چشمان پر صلابت حاجی اکبر را و مهربانی های شیخ جواد را هیچگاه فراموش نخواهم کرد و سلحشوران ارانی را از علی سنجرو...خرمشهر بودیم در یک بیمارستان مخروبه و بچه ها حرفهای عجیبی میزدند از رویاهای صادقانه شان و من به اصغر مشرقیان گفتم برادر اینا رفتنین و فکر کنم اران بعد این عملیات باید سیه بپوشد....

چهره شیخ جواد هیچوقت یادم نمیرود بعد شهادتش و اران برای همیشه خاک غم بسر کرد...

سرفه امانم نمیدهد  با چفیه صورتم را پاک می کنم جنگ تمام شد و ما برگشتیم مشتی رنجور و زخمی . مثل اران بیدگل که تمام سرمایه اش تمام جوانی اش را داد جوانی مان را دادیم. ما برگشتیم با زخمهایی که هیچگاه التیام نیافت . پیش خودم فکر می کنم که نسل چیفه بسرها و چفیه به گردنها دارد تمام میشود .و خستگیمان خیلی زود در همینجا در کنار برادرنمان در کنار یاران همرزممان تمام خواهد شد اما هنوز هم شرمنده رفقای ارمیده در دل خاکمان هستیم شرمنده قامت خمیده مادر شهیدی که هر پنجشنبه قبر مطهر شهیدش را با مژگانش میروبد و با اشکهایش تمیز می کند شرمنده پدر شهیدی که در هیاهوی زندگی فرصت نکردیم هر هفته به دستبوسش برویم و انان به شهدایشان پیوستند و حالا نسل ما دارد بیعت خویش را با شهیدان و امام شهیدان و مقام معظم رهبری به پایان میرساند...

برادران ارانی و بیدگلیم . همرزمان گلم ,قدر این لحظات را بدانید در کنار مرقد امام زاده هلال بن محمد در فضایی که معطر به عطر شهداست از عزیزانی یاد کنید که با هم از حلبچه و اسپی دار و گلان تاشلمچه و فاو و...رزمیدیم در روزهایی که جان به کف گرفتن و به ندای اما م پاسخ دادن کار هر کسی نبود مردانی تا پای جان ایستادند...

دلم گرفته سخت گرفته دلتنگ شما ها هستم رفقای روز های سخت , یادتونه یه وقتی مدنیان در مسجد لشکر بعد عملیات کربلای 4 خوانده بود که:

شهیدان میروند نوبت به نوبت

خوش آن روزی که نوبت بر من آید...

به شهدا بگویید وعده دیدار نزدیک است اما دستهایمان خالی است شفاعتمان کنید...

    در کنار یاران خوش باد بهترین ارزوهایم برای شما...

معرفی شهدای محله ولیعصر ( عج ) آران...
ما را در سایت معرفی شهدای محله ولیعصر ( عج ) آران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : حسین سربلوکی آرانی shohadaevaliasr بازدید : 907 تاريخ : پنجشنبه 16 آبان 1392 ساعت: 15:51

خبرنامه